عبادت و تجهد

عبادت و تجهد                                                                                                                         شهید صالح نژاد عاشق مناجات و راز و نیاز با پروردگار بود . هیچگاه دیده نشد که حمید شب را به تمامی بخوابد . نیمه های شب از خواب بیدار می شد ، وضو می گرفت و دقایقی را قدم می زد و فکر می کرد سپس با کتاب خدا خلوت می نمود و قرآن تلاوت می کرد و آنگاه به نماز شب می ایستاد و با محبوب خویش راز و نیاز می نمود . یکی از همرزمان درباره  شبهای نورانی حمید در جبهه ها چنین می گوید : او به رسیدگی به نیرو ها ووضعیت آن ها خیلی اهمیت می داد . شبها که همه می خوابیدند کار حمید شروع می شد . در سرمای زمستان به همه سنگر ها و چادر ها سر میزد تا مبادا کسی بدون پتو خوابیده یا پتو از رویش افتاده باشد و سرما بخورد . پس از رسیدگی به این امور به نماز شب می ایستاد و من یاد ندارم که نماز شب وی ترک شده باشد . در طول شب ، هرگاه که از خواب بر می خاستم ، حمید را در حال نماز می دیدم و جای جای زمین جبهه های غرب و جنوب از نماز شب های عاشقانه حمید حکایت ها دارند .  پس از نماز مقید به قرائت تعقیبات  و ادعیه روزانه بود یک روز در منطقه که سوار بر موتور عازم حرکت به سوی گردان خود بود ، به ناگاه ایستاد و با عرض پوزش از همراه خود به او گفت : چون نتوانسته ام دعای امروز را بخوانم لطفا کمی صبر کن تا دعا را بخوانم و بعد می رویم . آنگاه حمید آن روز به دلیل شرکت در عملیات والفجر مقدماتی همچون گذشته پس از نماز صبح ، تعقیبات نماز را به جا آورد ، موتور را خاموش نمود و با حضور قلب و صوت دلنشینی که داشت به قرائت دعا مشغول گشت . در هر موقعیتی تلاش می نومود که نماز را در اول وقت بخواند .هر گاه که با وسایل عمومی مسافرت می کرد ، به هنگام اذان از راننده تقاضا می کرد تا برای اقامه نماز توقف کند و اگر خودش وسیله داشت ،  مسجدی را پیدا می نمود و یا در گوشه ای توقف می کرد و نماز را سر وقت آن قرائت می نمود . از جبهه که به شهر باز می گشت ، پیش از اذان مهیای رفتن به مسجد می شد و نماز هایش را در همه مساجد شهر می خواند و به یک مسجد بسنده نمی کرد . گویی می خواست همه مساجد شهر بر عشق و ایمان وی به خدای بزرگ گواهی دهند . به قرائت زیارت جامعه و زیارت عاشورا بسیار مقید بود . خانواده وی می گویند که حمید قبل از طلوع آفتاب به پشت بام می رفت و با سید الشهدا سخن می گفت و در فراز هایی از زیارت عاشورا چنان می گریست که شانه های او به شدت تکان می خورد . به هنگام اقامت در شهر ، برنامه های عبادیش مشخص بود . پنجشنبه ها نماز را در سبزقبا می خواند و عصر به زیارت شهدا می رفت  و شب با پای پیاده به محل برگزاری دعای کمیل می شتافت و با علی (ع) هم ندا می شد . جمعه را روز نظافت می نامید ، غسل جمعه می کرد و عطر می زد و دعا های وارده را با سوز خاصی قرائت می نمود . هر صبح جمعه نیز مقید به خواند سوره الرحمن بود

رسیدگی به فقرا

رسیدگی به فقرا

 حمید از زمره ی بندگان مومنی بود بود که امام موسی بن جعفر (ع) در باره آن ها می فرمایند :                                                                                                                               خداوند متعال بر روی زمین بندگانی دارد که در جهت رفع حاجات مردم تلاش می نمایند آن ها در روز قیامت از هر خوف و هراسی ایمنند .و هرکه قلب مومنی را مسرور نماید ، خداوند در روز قیامت دل اورا شاد می نماید.

وی به کمک به فقرا و مستمندان اهمیت ویژه ای می داد به فقراء محله به طور مرتب رسیدگی می کرد . از غذایی که خود می خورد ، به آنها می خوراند و از لباس هایی که خود می پوشید ، آن ها را می پوشاند . حمید با آنها رفتاری مهربان و دوستانه داشت و این طور نبود که انفاق و بخشش وی ، رگه هایی از تحقیر و ریا با خود داشته باشد . به همین دلیل آن ها نیز خود را با حمید دوست و رفیق می دانستند و درد دلها و کمبود های خویش را با وی در میان می نهادند . حمید نیز متواضعانه به سخنان آنها گوش فرا می داد و پس از آن با جدیت و تلاش به رفع مشکل شان همت می گماشت . خانواده وی در مورد این خصوصیت حمید اظهار می دارند :"او فقرای محل را به منزل می آورد و در خانه از آن ها پذیرایی می نمود ، و این طور نبود که با وضع حقارت آمیزی در کوچه ها به آن ها غذا بدهد . می گفت : گرچه این ها ظاهری آلوده و نامتناسب دارند ولی بنده ی خداهستند و از فقر و نداری این چنین شده اند."

گمنامی و اخلاص

گمنامی و اخلاص

فمن کان یر جو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا ولایشرک بعباده ربه احدا (سوره کهف)

حمید عاشق پروردگار و شیفته ملاقات با وی بود و بدین لحاظ عمر کوتاه خود را همه در انجام برترین اعمال صالح قیام و انقلاب به منظور استقرار حکومت الهی و مبارزه با دشمنان و دفاع از کیان اسلام و انقلاب حیات بخش آن سپری نمود و با خالص کردن دل و اندیشه خود برای خدا بر دفتر این همه تلاش و مبارزه مهر قبولی و تضمین می زد و با آن بینش تیز و معنوی خویش راه عملی اخلاص را یافته بود کاهش آرزوهای نفسانی ، قطع وابستگی به دنیا و زیور های آن و توجه صرف به آخرت و ارزش های الهی .                                                                                                                                 حمید با ممارست بر این امور که راه تداخل شرک را بر اعمال آدمی می بندند ، نفس خود را مقهور اراده و همت خویش نموده و آن را تنها به راهی که خود می خواست - همان یکرنگی و اخلاص عمل برای خدا- رهنمون می ساخت . او به شدت از مطرح کردن خود پرهیز می نمود ، به گونه ای که برای اکثریت نزدیکان جز در جلوه ها وحرکات ظاهری ناشناخته ماند . با آن که از آغاز جنگ در محور های مختلف عملیاتی حضور داشت و سلحشورانه مبارزه کرد وشجاعت های خارق العاده ای از خود نشان داده بود ، اما هیچگاه جز در مواقع ضرورت ،از خود سخن نمی گفت و همه ی پیروزی ها را از خدا می دانست و به او منتسب می نمود .    

انس با قرآن

انس با قرآن

حمید به قرآن و آیات الهی آن عشق می ورزید و رابطه و و پیوند خویش را با آن به طور مستمر حفظ می کرد . قلب روشن خود را با قرائت آیات نورانی آن جلایی تازه می داد و و اندیشه اش را با الهام گرفت از آیات حیات بخش آن ، ثبات و قوام می بخشید . پیش از خروج از منزل ، چند سطری از آیات قرآن مطالعه و آنگاه با قلبی آسوده و اندیشه ای تابناک به دنبال وظایف روزانه از منزل خارج می شد . قبل از پیروزی انقلاب ، به عنوان مسئول جلسه قرآن مسجد محل ، جوانان محل را گرد هم آورده و با توشه گیری از آیات انقلاب ساز قرآن ، علیه رژیم دست نشانده شاه تهییج می کرد در طول جنگ نیز حضور وی در جلسات قرائت قرآن مساجد شهر و یا پادگان کرخه ، حضور مشهود وی تقریبا همیشگی بود . قرآن را با صوتی حزین و دلنشین تلاوت می کرد ، به گونه ای که هر شنونده ای را مجذوب و شیفته خود می ساخت . وقتی که به قرائت قرآن مشغول بود ، ذهن و فکرش به گونه ای در معانی آیات الهی مغروق می شد که گویی هیچکس را نمی شناسد و یا اصولا در آن محیط هیچ موجود زنده ای را در اطراف خود نمی بیند تا وی را از توجه کامل به قرآن باز دارد . زمانی که به اقتضای موقعیت در محور های عملیاتی مستقر بودند ، افراد چادر فرماندهی را به حفظ آیات جهاد قرآن ترغیب می نمود و هر روز صبح به طور مرتب ، تکلیف روز پیش را از آن ها می خواست و خود نیز چون آنان آیاتی را که از حفظ کرده بود قرائت می نمود . پس از قرآن شیفته نهج البلاغه مولا علی (ع) بود و در هر زمانی که فرصت می یافت با این کتاب گرانقدر که به گفته بزرگان از کلام الهی فروتر و از آثار انسانی فراتر است ، خلوت می نمود .یکی از هم سنگران حمید در این باره چنین می گوید :"هر روزاول صبح ایشان را بر فراز تپه های پر خاطره محور عملیاتی کرخه مشاهده می کردیم که نهج البلاغه را در دست دارد و محو کلام مولاست .به گفته هایش که دقیق می شدیم رایحه مولایمان امیر المومنین(ع) را می داد."

مطالعه

مطالعه

برادر شهید صالح نژاد به ارزش و اهمیت مسائل فرهنگی و مطالعات عقیدتی و سیاسی سخت معتقد بود . وی جنگ را صرفا یک نبرد نظامی نمی دانست و می گفت : ما از سرزمین رسول الله دفاع می کنیم . برای صیانت از دین خدا و اقتدار آن مبارزه می نماییم و در رزممان تابع اوامر و دستورات الهی هستیم.با این دیدگاه توجه و صرف وقت و نیرو را در هر دوزمینه نظامی و فرهنگی ، به طور هم زمان لازم می شمرد . این نکته را بارها گوشزد می نمود که در رزم ما ، مبارزه و نبرد نظامی از فرهنگ و اعتقاد جدا نیست و لذا همانگونه که آموزش نظامی نیرو های داوطلب لازم و واجب است ، آموزش عقیدتی و سیاسی آن ها نیز ضروری است . و حمید این اعتقاد را در جان خویش به بوته عمل گذاشته بود . علاوه بر سعی و تلاشی که برای فراگیری فنون نظامی به کار می برد ، با مراقبت و پیگیری موثری به مطالعه و ارتقاء سطح عملی خویش همت می گماشت . همواره در صدد تهیه و مطالعه کتب تازه و نوارهای مفید بود و به ویژه کتابهای تاریخی مربوط به جنگ های صدر اسلام را با دقت مطالعه می کرد و شیوه های رزمی و روش های فرماندهی رسول اکرم (ص) و امیر مومنان علی (ع) را از آن ها استخراج می کرد و به کار میبرد . فیلمهای مفید تلویزیون و به ویژه آن دسته از فیلمهایی را که حاوی تجربیات نظامی جنگ های معاصر بود مشاهده می نمود . به مطالعه ی نیروهای تحت امر خود اهمیت می داد و همواره از افراد آگاه و سخنور دعوت می نمود تا در هنگام مراسم صبحگاه حضور یافته و به ایراد سخنانی بپردازند . آن دسته از برادرانی را که از مایه های فرهنگی و مطالعاتی برخوردار بودند ، مصرانه جذب می کرد و از وجود آن ها در گردان استفاده می نمود به این گونه افراد احترام خاصی می گذاشت و بارها اتفاق می افتاد که آن ها را با ندای استاد مخاطب خود قرار می داد هر چند که تحت امر او بودند و حتی خود آنها ، بسیاری از کمالات و لیاقتهای حمید را در وجود خویش نمی یافتند . تواضع و احترام حمید نسبت به افرا دآگاه و فرهنگی بی حد و حصر بود ، ولی با این وجود بر کسانی که جسم و جان خویش را با سختی ها و مرارت های جنگ و نبرد رویارو آبدیده نمی کند و صرفا به مطالعه و بحث در مقوله های فکری می پردازند ، ارزشی قائل نبود و محک صداقت مومن را در شرکت او در صحنه پیکار و رزم می دانست و نه فقط جمع آوری اطلاعات و آگاهی های علمی.

تفکر

تفکر

یکی از ویژگی های زیبنده حمید مداومت و کثرت تفکر وی بود . تفکر درباره دنیا ، آفریدگان ، تاریخ و سرنوشت پیشینیان و پایان این جهان ، همانند آیینه شفافی  راستی ها و کژی هارا به آدمی می نمایاند و قلب وی را برای پذیرش حق و گام زدن در مسیر رضای خداوند ، جلا می دهد و مهیا می سازد . این نکته ای است که ائمه معصومین(ع) بسیار به آن توجه داشته اند و همگان را به داشتن زیور این خصلت  نیکو  ترغیب  نموده اند چنانچه امام صادق (ع) می فرماید :" با دیدگان عبرت به آنچه از دنیا و نعمت های آن گذشته است ، نظر افکن . آیا چیزی از آن ها را می یابی که برای کسی باقی مانده باشد فنا و زوال بدان راه نیافته باشد؟ و آیا هیچ کس را اعم از فقیر وغنی ، دوست ودشمن ، ووضیع و شریف می یابی که از جام کل نفس ذائقه الموت ، شربت موت نچشیده باشد؟ پس به همین گونه آینده را به گذشته قیاس کن  و چنانکه آب به آب شبیه است ، آینده را به گذشته مانند و شبیه بدان . و خوشا بر حال کسی که هر زمانی که هست قدر آن را بداند و عمر عزیز را بی فایده صرف نکند و مرگ را نصب العین خود نماید"و شهید صالح نژاد این گونه بود .بسیارتفکر می کرد و در خلوتی که به طور دائم با خدای خویش داشت ، حوادث گذشته را ارزیابی می نمود و از تجارب و عبرت آموزی های آن،چراغی فراراه آینده می افروخت . اکثر برادرانی که با وی مرتبط بودند ویا برای کاری به او مراجعه می کردند ، به نحوی او را در حال قدم زدن و تفکر دیده اند . برادار حمید اکثرا صبح خیلی زود و یا دیر هنگام شب را برای محاسبه و تفکر اختصاص می داد . مادر قهرمان وی در این باره می گوید . "نیمه شبی از خواب بیدار شدم و به حیاط خانه آمدم .حمید را دیدم که سرش را پایین انداخته و مرتب طول حیاط را قدم می زند و غرق در تفکر است. 

تواضع و فروتنی

تواضع و فروتنی

تضاد  بین خاکساری و عظمت ، در وجود شهید حمید جای خود را به وحدت و هماهنگی داده بود . بالاتر این که اساسا این تواضع و خاکساری ، بر هیبت و عظمت وی نمودی چشمگیر تر میداد.حمید به مصداق آیه شریف "و عبادالرحمن الذین یمشون علی الارض هونا"، در رفتار و کردار ، بسیار فروتن و خاکسار بود . در سلام کردن از دیگران - اگرچه خردسال نیز بودند – پیشی می گرفت . کار های جاری و روز مره را بین افرادی که در چادر فرماندهی او بودند ، تقسیم می کرد و خود نیز با کمال تواضع همانند دیگر افراد طبق نوبت ظرف ها را می شست و چادر و اطراف آن را به دقت جارو می کرد . به مقتضای این روحیه ، که با صداقت و از عمق جان وی نشات می گرفت ، حتی المقدور لباس سبز سپاه را نمی پوشید و می گفت ارزش و عظمت و مسئولیت این لباس بسیار زیاد است و من از عهده مسئولیت پوشیدن آن بر نمی آیم . از غرور و منیت به شدت احتراز می کرد و هر توفیق و اقبالی را از جانب خدا می دانست و به همین دلیل در هر پیروزی و موفقیتی ، شکر گزار پروردگار خود بود . از غرور بی جا پرهیز می کرد و دیگران را نیز از نتیجه دامنگیر شدن بدان هشدار می داد . روزی به یکی از برادران مداح که از تبحر مطلوب و اشتهار فراگیری برخوردار است ، با صداقت و صراحت دل انگیزی -که مخصوص خود او بود - می گفت : مبادا به خود و هنرت مغرور شوی و از خداوند که این هنر و تاثیر کار را از او داری غفلت ورزی. چرا که خداوند به راحتی می تواند با یک پوست بادام خیلی نازکی تارهای صوتی تو را از کار بیندازد . و حمید آنچه را که خود بدان عامل بود از صمیم قلب باورداشت ، به دیگران توصیه می کرد . او از قید و بند دنیا و فریب های آن رها بود و با بصیرت نافذ خویش ، خدای را در همه حال ، حاضر و ناظر و فعال ما یشاء می دید و هر عمل خود را برای او انجام می داد

هیبت و متانت

هیبت و متانت                                                                                                                 رسول اکرم (ص) روزی به یاران خود فرمود : آیا کسی که فردای قیامت آتش بر او حرام است به شما معرفی کنم ؟ گفتند : آری ای رسول خدا . حضرت فرمود او شخص متین و با وقار ، خونگرم و مانوس و مهربان ، و بردبار و شکیبا و نرم خو میباشد . حمید ، نمونه بارز این صفات نیکو بود وی در عین سادگی و بی پیرایگی و خضوع از آنچنان هیبت و صلابتی بر خوردار بود که برغم سن کمش ، بزرگان را نیز در برابرش به خضوع و خشوع وا می داشت. بیش از ان که حرف بزند می شنید و به هنگام سخن نیز نشان می داد که از روی تعقل و آگاهی سخن می گوید. عملی را که انجام می داد ، پیشاپیش از جنبه های مختلف ، آن را مورد بررسی قرار می داد و سپس با اطمینان نفس وارد در آن می شد . در نتیجه در هر دو زمینه گفتار و کردار از چنان قوت قلب و طمانینه ای بهره مند میشد که هر انسان بصیر و تامل گری شیفته سخنان و حرکاتش می گشت . این اقتدار زیبنده در کلام و عمل حمید به گونه ای بود که از یک سو شبهه انجام هر گونه سخن و یا عمل بیهوده و مهملی را در مورد وی مرتفع می ساخت و از سوی دیگر نیز مانع از منزوی و مطرود شدن او می گردید .

ساده زیستن

 ساده زیستن

حمید ،دل وجان خویش را از گرایش به مادیات رهانیده بود.وی این سخن از رسول اکرم را راهنمای زندگی و عمل خویش قرار داده بود که:مرا با دنیا چکار مثل من و دنیا مثل سواری است که در روز گرمی به زیردرختی و ساعتی در سایه آن بخوابد و آن را بگذارد و برود . و رفتار او با دنیا و خوشی ها و راحتی های آن به راستی اینگونه بود بسیار ساده می زیست و از رفاه طلبی به شدت حذر می کرد. در تهیه اسباب و سایل زندگی نهایت قناعت را به کار می برد به طوری که لوازم خانگی وی در یک کمد و موکت و مقدار اندکی لوازم ضروری خلاصه می شد. بسیار ساده لباس می پوشید و در حالی که تمامی البسه او از چند دست نجاوز نمی کرد ، همواره نظیف و پاکیزه پوشاک و معطر بود . اصرار داشت که در همه حال روحیه پذیرش سختی و مرارت را در خود حفظ کند و از رفاهیات بپرهیزد.معتقد بود که حالات یک رزمنده میبایست در پشت جبهه نیز همانند جبهه در او بروز و ظهور داشته باشد ، ولذا شبها بدون زیر انداز می خوابید و برغم اصرار خانواده که خواستار راحتی و آسایش وی بودند حتی المقدور از پذیرش اسباب و سایل راحتی و رفاه امتناع میکرد. و می گفت آیا وقتی بچه ها در آن گرمای طاقت فرسا به سر میبرند و اسراء ما در زندان های رژیم کافر بعث با آن مشکلات مواجه هستند درست است که من راحت باشم.؟به همسر و فرزند و خانواده اش بسیار مهر می ورزید ولی دلبستگی به آن ها را در برابر عشق و ایمانش به اسلام و رسالت مبارزه برای اقتدار آن،هیچ می انگاشت ، این سخن را بار ها به همسرش گفته بود که:من به شما و فرزندم علاقه ی زیادی دارم ولی وقتیخدا مطرح می شود هیچکس را نمی شناسم. واین گفته را در عرصه ی عمل نیز پیاده می کرد که نمونه ای از آن را بازگو می کنیم :یک بار یکی از عکس های زیبای فرزندش مهدی را ، که بسیار دوستش می داشت ، پسندید و خواست که به همراه خودش داشته باشد ، ولی ناگهان سکوت کرد و پس از اندکی تامل عکس را نگرفت ، تا یاد و چهره فرزند دلبند ، به عزم حضورش در جبهه و تداوم وظیفه ای که بر عهده گرفته خللی وارد نسازد . آری حمید به این گونه از همه علایق و بستگی ها صرف نظر می کرد تا توانست بال پرواز بیابد و بر بیکران آسمان عشق و معنویت و صفا پرواز نماید. فوز عظیم شهادت ولقاء دلدار آن زمان با حلاوت و شیرینی بر کام حمید نشت که وی به همین آرزو چشم از همه عالم فرو بست و تنها به رضایت پروردگار دوخت