شهید حسین بیدخ 1
آشنایی :
نام : حسین
نام خانوادگی : بیدخ
تولد : 1342- دزفول
شهادت : دوم فروردین 61 – عملیات فتح المبین
تصاویر ، دست نوشته ها ، وصایا و فیلم مصاحبه
دست نوشته ها
زندگی را از من دزدیده ای!
لاله هاي سرخ بي دست و پا مشتها گره كرده ، دهانها باز ، چشمها بينا رو به آسمان . در گوشه اي از اين صحرا در كنار يك نهر در سكوت فرياد مي زنند كه :
برادر، اين نبرد در اينجا به پايان نخواهد رسيد ، نبرد ما نبرد هميشة تاريخ است ، تا ظلم هست جنگ هست و تا جنگ هست ما هستيم . برادر ، رفتن ما رفتني براي حركت توست .
برادر ، ميروم تا تو بيائي ، اين راه اگر بي ياور بماند زندگي را از من دزديده اي .
من زنده ام اما به یک شرط !
من زنده ام ، در مرگ نيز زنده ام . اما برادر، زندگيم و حاضريم به يك سِرُم است . سِرُمي كه مبدأش بدست توست . سِرُمي كه رفتن ميخواهد ، شدن ميخواهد ، رفتني كه توقفي ندارد و توقفي كه جز مرگ من هديه اي ندارد .
فراموشم مکن
از دردي بزرگتر در هراسم ، از رنجي بزرگ در وحشتم . از اينكه برايم بِگِريي يا بخندي بي خيالم . اما از اينكه فرداها ،در كوره راهها در شاديها ، در جشنها ، در مسير بزرگ زندگي بدست فراموشيم سپاري در وحشتم . وحشتي كه زندگي را برايم مرگ مي كند و آخرت را نيز برايم دنيا .
حس می کنم شهیدان روزی از یاد می روند!
برادر چيزي نداشتم ، پيامي نداشتم ، اما با رفتنم از دردي بزرگ بر خود مينالم ، حس ميكنم فرداها ، در راهها وقتي زمان گذشته را از ياد مي برد و آينده فراموشكدة گذشته ميشود شهيدان از ياد ميروند .
یاد من راه من است
اينكه ميگويم از يادم مبر ، برادر منظورم اين نيست كه گورستان را منزلگاه من بداني و هر شب جمعه در آنجا حاضر شوي و گريه كني ! برادر ، ياد من راه من است .
پیشگویی !
از اينكه فرداها اينهمه خون برادرانم كه نويد دهندة هزاران لاله در بهاران فرداست ، از ياد رَوَد بيمناكم . از اينكه فرداها به ضعيفان نَرِسَند ، ثروتمندان مالكان زمين شوند ، ضعيفان درد كشيدگان روزگار گردند ، شهيدان از ياد رفتگان شوند ، خون شهيدان به استهزاء گرفته شود ، زندگي در آن دنيا برايم تار ميشود .
وصایا
یک دلیل ، هزار دلیل
آنان كه به هزاران دليل زندگي مي كنند نمي توانند به يك دليل بميرند و آنان كه به يك دليل زندگي مي كنند به همان دليل نيز مي ميرند .
دوربین فیلمبرداری خدا
دوربين فيلمبرداري خدا را كه هيچگاه نديدم، حالا ديدم . گويي فرشتگانِ مأمور ، در حال گرفتن فيلم از مايند، برادرم چنان زندگي كن كه هميشه دوربين خدا را در حال گرفتن فيلم از خود ببيني .
خواهرم ! حجاب!
خواهرم ، حجاب تو سنگري آغشته به خون من است ، مي دانم ، بالا تر از آنهايي كه سفارش به پوشش و حجاب ترا كنم ، ولي بدان تفنگي كه در دست من است چادري است كه بر سر توست ، اگر ميل به حفظ سلاحم داري چادرت را سلاحم بدان .
تفسیر امام خمینی (ره)
نمي دانم تو اورا چه ميداني ؟ من اورا مسلماني مجاهد ، مجاهدي مؤمن ، مؤمني عابد ، عابدي سركش ، سركشي متواضع ، متواضعي پيروز ، پيروزي ساكت ، ساكتي خروشان ، و خروشاني ساكت مي دانم ، اورا دعا مي كنم تو نيز اورا دعا كن .
بمب باش!
سعي كن هميشه بمبي باشي تا هر كجا خواستي ضامن آنرا بكشي و هزاران كثيف را كه زندگي براي آنها چيزي جز نفس كشيدن نيست، راحت كني .
عجیب است!
عجيب است حال انسانهائي كه مي دانند مي ميرند و مي دانند محاكمه و به بند كشيده خواهند شد اما باز نشسته اند و دست بر روي دست ، مي خورند و مي خوا بند وآسوده و بي خيال !
-----------------------------------------------
دانلود فیلم مصاحبه عارف شهید حسین بیدخ
-----------------------------------------------
خاطرات
مملکت پس از جنگ دکتر و مهندس می خواهد
او كتابهاي درسي اش را با خودش به جبهه آورده بود و در فرصتهاي بدست آمده به حل تمرين مي پرداخت . به او گفتم : حـسـيـن جان ، حالا چه وقت درس و مشق است ؟ او خيلي جدي به من گفت : درست است كه آرزوي شهادت دارم. امّا من از خواست خداوند اطلاع ندارم ، شايد مشيّت خداوند خلاف خواست ما باشد . بايد فراموش نكنيم كه اين مملكت آينده دارد ، پس از جنگ بايد نيروهاي حزب الهي سُكاندار عرصه هاي كار و تلاش باشند.مملكت پس از جنگ دكتر و مهندس مي خواهد . ما بايد همه چيز را در نظر بگيريم .
کمترین فرصت
كوله پشتي حـسـيـن به هنگام اعزام به جبهة دالْپَري پر از كتاب بود ، علت آنرا پرسيدم حـسـيـن در جواب گفت : دالپري جبهة نسبتاً راكدي است و فرصتهاي زيادي پيش مي آيد و من سعي مي كنم كمترين فرصت را از دست ندهم .
لیست قبولی های بهشت
وقتي با يك پتوي سياه از گوشه اي از محوطة تاريك پادگان با احتياط خود را به آسايشگاه مي رساند ، وقتي تلاش مي كرد چشمان پف كرده و قرمز خود را از دوستانش بِدُزدد ، خيلي ها پيش بيني مي كردند كه در ليست قبولي هاست .
نویسنده
فن بيان و شيوايي كلام حـسـيـن هر شنونده اي را مجذوب خود مي كرد ، توانايي فوق العادة او در انتقال مفاهيم موجب شد تا پس از عمليات طريق القدس ، بعنوان سخنگو و پيام رسان دفاع مقدس از طرف بسيج دزفول به تهران اعزام شود و در دبيرستانهاي متعددي براي دانش آموزان به ايرادسخن بپردازد . به گفتة برادراني كه ايشان را همراهي مي نمودند ، حـسيـن ، دفاع و مقاومت جانانة مردم ، امداد و نصرت اللهي و جلوه هاي ويژة عمليات فتح بستان ( طريق القدس ) را در قالب جملات بسيار شيوا و جذاب بيان مي نمود .
حسین فقط بنویس
از قلم پر توان او اطلاع داشتم و گمانم براين بود که در اين عمليات عاقبت از استغاثه هايش نتيجه خواهد گرفت . از اين رو تا از او خواهش كردم تا مي تواند بنويسد .
بعد از نماز ظهر متوجه شدم كه حـسـيـن يكي از نوشته هايش را كامل كرده است ، از او اجازه خواستم و نوشته اش را خواندم ، تبارك اله بسيار زيبا نوشته بود . به او گفتم . حـسـيـن جان ، اين مقاله را يا خودت بايد براي بچه ها بخواني يا اجازه مي خواهم خودم بخوانم .
عصر همانروز در جمع نيروهاي دسته مقالة حـسـيـن را خواندم . از جمع سـي چهـل نفري حاضـر هـيچكـدام جز خودم بـاور نمي كرد كه اين مطلب را حـسـيـن بـيـدخ نوشته است . ظـاهر معـصوم ، آرام ، بـي سر و صـدا و بـي ادعـاي او همـراه بـا جـثة ضعـيف و چهرة بسيار جوان او همه را غافلگير كرده بود . بچه هـا تـشويق و تـحـسـين و تـعـجـب خود را پنهان نمي كـردنـد و جـمـلـگـي درخواستشان اين بود كه حـسـيـن را آزاد بگذاريد تا بنويسد .